بلبلي ديدم که با گل صحبتي بسيــــــــــار دارد
مي کنـددرگوش گل هر آنچه در منقـــــــــار دارد
گاه ثنا گويد به گل، گـــاه درخفـــا بوسد به گل
گاه گله دارد زگـــــل، اينکه چرا گل خـار دارد؟
گل چو بشنيد اين سخن، خنديد و گفت او را به طعن
هر که طي کرد راه عشق،گفت پيچ و خـم بسيار دارد
زندگاني را بسـي تلخـي و شيريــــــن با هم است
طـــالب گنـج را نديدي دوسـتي با مــــار دارد؟
↧